ورود کاربر
جملات تربیتی
ارجح آن است كه اين تربيت در كانون عائله و بدست مادران صورت گيرد نه آنكه اطفال به پرورشگاهها سپرده شوند
زندگی نامه خانم بلقیس مشکیان - قسمت دوم
شرح حال خانم بلقيس مشكيان
موسس اولین کودکستان بهایی در ایران
قسمت دوم
براساس شناسنامهاي كه از ايشان موجود است: سركار خانم بلقيس مشكيان به شماره شناسنامه 32500 متولد سوم ميزان يه هزار و دويست هفتاد و هشت ه.ش بنت كربلايي يوسف و بيبي سكينه ميباشند.
تاريخ صدور شناسنامه 13 ارديبهشت ماه سال 1310 ميباشد. زماني كه ايشان 42 سال داشتهاند بنابر اين شناسنامه پس از بازگشت ايشان به يزد صادر شده زيرا كه خودشان و همچنين در تاريخ ظهورالحق گفته شده ايشان در رفسنجان بدنيا آمدهاند اما شناسنامه محل تولد را يزد قيد كرده است.
همچنين با توجه به تاريخي كه در تاريخ ظهورالحق براي رفتن خانواده ايشان به عشقآباد ذكر شده و با توجه به سال تولد ايشان كه در شناسنامه موجود است؛ ايشان حدود نه سال داشتهاند كه به عشقآباد رفتهاند.
براساس مندرجات شناسنامه، تعداد فرزندان ايشان را چهار ذكر نمودهاند زيرا در آن زمان دختر اولشان ناصره بر اثر حصبه بدرود حيات گفته بود و همچنين پسر كوچك ديگري به نام مسعود كه در عشقآباد از دنيا رفته است.
پس از مدتي زندگي در عشقآباد، در سن پانزده سالگي با آقا عفر مشكيان كه از احباي ساكن عشقآباد و يزدي الاصل بودند ازدواج ميكنند.
فرزندان ايشان همگي در روسيه به دنيا آمدهاند. منصور در سال 1294، ناصره كه به علت فوت زود هنگام او در سن 13 سالگي به علت حصبه در شناسنامه ايشان درج نشده ولي عكسي خانوادگي كه در روسيه گرفته شده است؛ از وحيد بزرگتر ديده ميشود. وحيد كه در سال 1302 قدم به عرصه وجود گذاشته، فريد كه در سال 1304 و ناطقه كه در سال 1309 يعني همان سالي كه به ايران آمدهاند به دنيا آمده است.
چون همسرم يزدي بود ما ابتدا به يزد وارد شديم و بعد به كرمان رفتيم (5) طبق گفتههاي خانم ناطقه اقدامي (مشكيان) دختر خانم مشكيان، خانواده آقاي مشكيان مسلمان بودند و فقط ايشان و برادرشان كه همراه ايشان به عشقآباد آمده بودند بهايي بودند كه ايشان نيز داراي زن و يك فرزند دختر بودند و پس از ايشان سه نوه از ايشان به يادگار مانده كه دو دختر و يك پسر بودهاند ولي در حال حاضر اطلاع از ايشان نداريم.
به روايتي شغل ايشان نقاشي ساختمان و به روايتي فروش اجناسي بود حه از هند ميآوردند و به مناسبت ذوق و سليقه و خريداري كه وجود داشت اين اجناس از هند تهيه ميكردند. پس از ورود به ايران، وقتي براي مدتي به كرمان آمده بودند؛ پس از شش ماه مريض شده و در كرمان صعود ميكنند كه اتفاقاً اولين مقبره در گلستان جاويد كرمان كه با شماره 1 مشخص شده است طبق آمار محفل روحاني كرمان متعلق به ايشان ميباشد.
در عشقآباد خانم مشكيان پس از ازدواج شروع به كار ميكنند. چون زندگي اينگونه ايجاب ميكرد. در تشكيلات بهايي عشقآباد دو كودكستان وجود داشت كه رياست اين دو كودكستان با جناب ميرزا محمد ثابت مراغهاي بود و مديريت كودكستان شماره 1 برعهده بلقيس خانم و كودكستان شماره 2 را قمر خانم اداره ميكردند. در اين مدت كه مديريت داخلي كودكستان و تربيت نونهالان بوستان الهي با ايشان بود؛ تجربياتي اندوختند كه بعدها در ايران كه بي يار و ياور بودند، همراهيشان كرد. (6)
وقتي ايشان اشاره ميكنند كه «من دو سال (در روسيه) دوره ديدهام و در كودكستان روسيه هم مدير بودم» (7) به احتمال زياد منظور همين سالهايي است كه ايشان در كودكستان عشقآباد مشغول به كار بودهاند.
خانم ثريا ( یکی از نزدیکان ایشان ) ميگويند: «ايشان در عشقآباد كلاسهايي داشتند و آموزش ديده بودند، اما نميدانم كي به ايشان آموزش داده . مطمئناً دوره ديده بودند چون كارهايي كه ميكردند روي يك اصول تربيتي بود و ارتباطاتي كه با ما داشتند بر طبق اصول روانشناسي و تربيتي بود.»
پس از انقلاب روسيه و اخراج بهائيان از عشقآباد و ساير شهرهاي روسيه كه شرح مفصل آن هم در كتاب سالهاي سكوت تأليف جناب اسدالله عليزاد و هم در كتاب در خدمت دوست آمده است؛ لاعلاج ايشان نيز روسيه را در سال 1930 ترك گفته همراه ديگر مهاجرين به ايران آمدند ( مطابق با 1309 ه.ش م)
بلقيس خانم ابتدا به يزد آمده در آنجا كودكستاني شخصي در منزل خود داير كردند كه همين كودكستان مقدمهاي شد براي احداث كودكستاني در يزد به نام كودكستان رشيد . پس از آن به كرمان آمده و اقامت گزيدند.(در سال 1309 ه.ش)
وقتي از روسيه به ايران آمديم چون شوهرم يزدي بود بلافاصله به يزد آمديم. يزدي كه در آن موقع آن را زندان سكندر ميگفتند. زندگي خيلي سخت بود.وضعيت زندگي اجازه نميداد كه بنشينيم و بخوريم. خانه بزرگي اجاره كردم و كودكستان شخصي بازكردم. آن موقع آزاد بود و به كسي كاري نداشتند. ميز و صندليهاي كوچك تهيه كردم.
اول كسي كه بچههايش را آورد افنان بودند و بچههاي افنان هم ديگر معلوم است (منظور اين است كه بچههاي افنان بچههاي بسيار مودب و خوبي بودند)
بعد كمكم بچههاي احباي يزد آمدند و مادر پدرها ميآمدند آنجا ميايستادند و ما را تماشا ميكردند كه با اين بچهها چه ميكنيم و تعجب ميكردند كه ما با اين بچههاي 3-4 ساله چه ميكنيم كه اينطور جذب ميشوند.
چهار برادر در آن جاز ندگي ميكردند كه سه تاشان بهايي بودند ولي يكيشان كه از همه بزرگتر بود و اسمش ارباب رشيد بود بهايي نبود. خيلي مرد خوبي بود. تجارت بمبئي را هم داشت. اين اولادش نميشد. نذر كرده بود. اگر اولادش بشود و بماند براي او يك موسسه تأسيس كند. ميخواست مدرسه تأسيس كند. شنيده بود يكي از روسيه آمده كودكستان تأسيس كرده.
نميدانست كودكستان چيه گفته بود من ميخواهم برم يك روز از صبح تا عصر آنجا باشم؛ ببينم برنامه كودكستان چيه كه اين خانم تعليم ميدهد. ما ديديم يه آقايي تشريف آوردند گفت: «خانم ما ميخواهيم اينجا بنشينيم. برنامههاي شما را تا عصر ببينيم. چون من ميخواهم يك موسسه تأسيس كنم. حالا ميبينم اين مؤسسه، مؤسسه خوبي است.» گفتم: «بفرمائيد منزل خودتان هست.»
وقتي ارباب رشيد، كودكستان را ديد گفت: «من ميخواستم مدرسه تأسيس كنم؛ حالا كودكستان تأسيس ميكنم و بايد كودكستاني بسازيم چون اينجا در يزد كودكستان نيست و ساختماني هم كه براي كودكستان باشد نيست.» گفتم: «باشد من خودم مهندسش ميشوم. شما راحت باش.» گفت: «باشد. از خرج هيچ ناراحت نباش. هر قدري ميتواني آبرومند درست كن.» قبل از اين كه به كرمان بيايم ارباب رشيد ايدون عازم بمبئي بود و من به او گفتم هروقت شما حاضر شديد، زمين به من بدهيد كه كودكستان بسازم. مرا خبر كنيد و تا شما به من خبر بدهيد من به كرمان ميروم و گفت كه: «حتماً من خرج راهت را ميدهم كه برگردي.» گفتم: «باشد من حاضرم.» (8)
5-فيلمي كه از ايشان موجود است
6-فيلمي كه از خانم دليله ثابت موجود است
7-فيلمي كه از ايشان موجود است
8-فيلمي كه از ايشان موجود است
نهاله
سایت تعلیم و تربیت
- 3104 بازدید
ارسال کردن دیدگاه جدید